ایلیا خانیایلیا خانی، تا این لحظه: 16 سال و 19 روز سن داره

ایلیاخانی و اکنون آدلیا خانی

جشنی از جنس پرسش

ساعت 17 مورخ ٢٢/٨/٩١ جشن پایان دوره آموزشی ایلیا خانی در مهد کودک نیکو چند روزی بود که با اینکه ایلیا جان سرما خورده بود می فرستادمش مهد تا برای روز جشن بتونه قوی حضور داشته باشه خواندن چند شعر - خواندن آیه کوثر و توحید با معنی و به زبان انگلیسی و پرسش کلمات و افعال انگلیسی و اشعار اموزش حروف الفبا از برنامه های این جشن بود. ایلیا اشعارش رو با صدای بلند می خوند چون هم باهاش کار کرده بودم و هم براش یک کادو خریده بودم که قرارمان براین بود که به شرط شعر بلند خوندن بهش بدم اما در کلمات و جملات انگلیسی ضعیف بود . اینهم جشن یک دوره آموزشی به زبان تصویر از گل پسرم       ...
24 آبان 1391

پروژه مهد ایلیا

خانم خانی من براتون کلی حرف دارم و..... اینها صحبتهای محبوبه جون مربی ایلیا بود که دیروز در جلسه اولیاء و مربیان مهدشون مطرح کرد ایلیا جون هروز صبح که می یاد مهد بیحال و بی حوصله است نه ورزش می کنه و نه چاشت می خوره وقتی سرکلاس هست سرش رو دستش روی میزه - ساعت نقاشی و کاردستی از انجام کار امتناع می کنه و میگه حوصله این کارها را ندارم. ساعت شعر با خودش تیراندازی می کنه توحیاط هم با وسایل بازی نمی کنه و تو کار گروهی اصلا شرکت نداره و همش تنها در دنیای خودش سرگرم است. چند وقت دیگه جشن پایان فصلشونه و هیچی یاد نداره و .... خداجون این حرفها برام تازگی نداشت مهد قبلی هم همین ها رو شنیده بودم و می دانستم مقصر اصلی ایلیا نیست .وقتی تا ساعت...
9 آبان 1391

بعد از پروژه

ایلیا جان امروز که مامان برات می نویسه روزی است که پس از دو ماه مرخصی بدون حقوق اجباری و گرفتار در عالم برزخ پروژه چهاردهمین نمایشگاه لوازم خانگی را به اتمام رساند امروز شروع کارم است و از امروز باید با احمد بری و تا ساعت 5 که من بیام پیش مامانی بمونی و وقتی می یام شروع می کنی به بهانه گیری که حوصله ام سررفته و لاغیر پسرم تمام این سختی ها برای تو و به خاطر تو تحمل می کنم منتی نیست چراکه تنها امید من برای زندگی هستی    
7 آبان 1391

مهر و مهد

شهریورماه ایلیا در مهد نیکو ( چهارراه ارشاد ) ثبت نام کردم و خودم هم یک هفته خونه بودم و با هم می رفتیم و برمی گشتیم و ایلیا مهدش رو دوست داشت به همین خاطر برای سال تحصیلی جدید هم ثبت نامش کردم شنبه اول مهرماه 1391 با ایلیا رفتیم مهد و ایلیا جان در کلاس محبوبه جون ثبت نام شد. اما لباس فرمش آماده نبود . وقتی که آماده شد ازش عکس می گیرم و میزارم اینجا   ...
2 مهر 1391

آینده کودک ما

 کودکان وقتی با تشویق زندگی کنند - با اعتماد به نفس می شوند.  وقتی با خشونت زندگی می کنند - می آموزند که جنگجو باشند .  وقتی که با ترس زندگی می کنند - می آموزند که بزدل باشند.  وقتی با تمسخر زندگی می کنند - می آموزند که خجالتی باشند. اما اگر با شکیبایی زندگی کنند - بردباری را می آموزند. اگر با تشویق زندگی کنند - اعتماد و اطمینان را تجربه می کنند. اگر با تایید زندگی کنند - با هدف زندگی کردن را آموخته اند. اگر باصداقت زندگی کنند - حقیقت را درک می کنند. اگر باانصاف زندگی کنند - دفاع از حقوق را می آموزد. اگر با اطمینان زندگی کنند - اعتماد به خود و اعتماد به دیگران را می آموزند. ...
2 تير 1391